موقت(بشتاااابید بشتااابید)

متن مرتبط با «دلتنگ تو امروز شدم تا فردا» در سایت موقت(بشتاااابید بشتااابید) نوشته شده است

تاریخچه سهام ها در بورس اوراق بهادار

  • تاریخچه سهام شاراک: شرکت صنایع بهداشتی ساینا در تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۸۰ به صورت شرکت سهام ی خاص تاسیس شد و در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۳۹۴ به موجب صورتجلسه مجمع عمومی فوق العاده به شرکت سهامی عام تبدیل و در تاری, ...ادامه مطلب

  • تور زمینی ارمنستان

  • هموطنان خوب ما در اهواز طی چندین سال اخیر جزء بهترین گردشگران برای سفر به ارمنستان هستند و به دلایل آب و هوای اهواز بیشتر سفرعای که توسط هوطنان اهوازی به کشور ارمنستان صورت میگیرد در تابستان است چرا ک, ...ادامه مطلب

  • آشنایی با کشور لیتوانی

  •   آشنایی   با   کشور     لیتوانی   کشوری که امروزه با عنوان لیتوانی فرا می خوانیم، سرزمینی کهن و قدیمی است که اولین انسان ها بعد از دوره یخبندان قبل از میلاد مسیح در لیتوانی مستقر شدند، بعد از آنها مردم هندی و ا, ...ادامه مطلب

  • کد تخفیف دیجی استایل

  • درباره دیجی بررسی از مرجع استایل طبق کپی رایت دیجی بررسی از مرجع استایل طبق کپی رایت یکی از بزرگترین فروشگاه های اینترنتی مد و پوشاک در ایران است . دیجی استایل در سال 1395 توسط فروشگاه اینترنتی دیجی کالا راه اندازی شد. مجله اینترنتی دیجی استایل نیز ب, ...ادامه مطلب

  • بعدا بخونمش(رمز تولد)

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • هشتادو یک

  • میدونین من کلا زود احساساتی میشم  بعد بعضی وقتا سر یک چیزایی احساساتی میشمو چشام پراشک میشه که همه میخندن بهم:))) مثلا تابستون تو کانون حضرت زینب کنار کلاسا به بچه ها موسیقی هم یاد میدادیمو باهاشون سرود کار میکردیم اخر دوره اینا رفتن بالا کنار هم شروع کردن به خوندن بعد من احساساتی شدمو تا مدت ها محی داشت بهم میخندید والا خیلی اون موقع قشنگ بود اخه همه شون چهار پنج ساله ریزه میزه کوچولو موچولو با اون دستای نازشون تکون تکون میخوردنو شعر میخوندن من احساساتم زد بالا خب:-/ :)) حالا ما هرسال شب چله هرجای کشورم که باشیم میایم جمع میشیم خونه مامانی خونه شون ازین خونه قدیمیاس که یک حوض داره دور تا دورش اتاقه ولی امسال نشد تنها بودیم تقریبا ، ما بودیمو یکی از عمه هام نوه ها جمع شدیم گفتیم برای اینکه مامانی غصه دار نشن یک جشنی بگیریم تولدشونم که هست دیگه چه بهتر یک کیک هندونه ای گرفتیم + کادو گرفتیم ازینا گرفتیم ^___^ (که خب میزون نشد هرکار کردیم) البته من هنوووز به شدت سرماخوردم به شکل جنازه داشتم اینور اونور میرفتم و خب وقتی مامانی شمعارو فوت کردنو میخندیدن وقتی از تو گروه بقیه عکس فرستادن که دورهم جمع شده بودنو همه حالشون خوب بود خنده های واقعی توی عکسا  بالاخره آدم بازم احساساتی میشه اونم وقتی یکیو حس کردیم داریم از دست میدیم ولی توی عکس سرحال داشت نگاه لنز دوربین میکرد و اینکه من همیشه, ...ادامه مطلب

  • تو شهری

  • این ماشینای امتحان تو شهری واقعا خرابن یا خودشونو میزنن به خرابی؟! بابا بخدا دیگه ازین اتول قراضه ها جایی پیدا نمیشه  کلاچ دیگه ازینم بالاتر نمیومد هنوز ماشین ریلکس داشت نگاه روبه رو میکردو قصد راه رفتنم نداشت بعد یهو راه میوفتاد گازو یکم کمتر میگرفت, ...ادامه مطلب

  • کتاب خواندن:دی

  • اگر یک جلد کتاب بخوانید ممکن است به کتاب خواندن علاقه مند شوید. اگر دو جلد کتاب بخوانید حتما به کتاب خواندن علاقه مند می شوید. اگر سه جلد کتاب بخوانید به فکر فرو می روید. اگر چهار جلد کتاب بخوانید در خلوت با خودتان حرف می زنید. اگر پنج جلد کتاب بخوانید سیاهی ها را سفید و سفیدی ها را سیاه می بینید. اگر شش جلد کتاب بخوانید نسبت به خیلی عقاید و نظرات بی باور می شوید و به توده های مردم و باورهایشان خش,کتاب,خواندندی ...ادامه مطلب

  • روز پدر با تاخیر مبارک

  • دیروز که پدرجان دیدن جز همون رولت و نارنجک(همون کیک خامه ایه شما) که‌رفتیم براشون خریدیم حرکت دیگه ای نمیزنیم مارو برداشتن بردن بند که خوب در‌یک حرکت کاملا غافلگیرانه ناهار دعوتش کردیم(مدیونین اگه فک کنین گفت کارت بانکیمو تو ماشین جا گذاشتم ما مجبور شدیم حساب کنیم:-/) حالا جدای از این ها امروز پدرج, ...ادامه مطلب

  • خدایا توبه

  • ادامه مطلب,خدایا توبه,خدایا توبه ام را بپذیر,خدايا توبه,خدایا توبه می کنم,خدایا توبه شکستم,خدایا توبه مرا بپذیر,خدایا توبه امیر عباس,خدایا توبه ام را قبول کن,خدايا توبه كردم ...ادامه مطلب

  • قابلیتام رفته بالا تو یک روز چند بار محو میشم

  • ۱. داشتیم از باغ برمیگشتیم بابا واستاد تو خاکی که مادرجانمان برن یکم چیز‌میز بخرن کله صبح گشنه مارو برداشتن بردن تو کوهو بیابون مامان پیاده شد رفت تو مغازه  همون موقع یک صدای ترکیدنی اومد ماشین رفت هوا بعدم چند تا قر داد اومد پایین منم همچون انیشتین برگشتم پشت به تپه خاکی پشتمون نگاه کردم به پدرجان میگم واااای یک ماشینه فکر کنم رفت تو تپه نگا نگا چه خاکیم بلند شده (یکی نیست بگه آخه خجسته جان اون میره تو تپه ماشین شما چرا باید موج‌مکزیکی‌بره!) پدرجانم که گویا باور کرده بودن نوچ نوچ کنان داشتن نگاه تپه میکردن که هردوتامون برگشتیم دیدیم نزدیک سی نفر بع, ...ادامه مطلب

  • دل تنگ شدم

  • دلم تنگ شده برای بچگیهام برای خیلی وقت پیشا  اون وقتایی که با مامان قایم موشک بازی میکردیم بعد من نمیتونستم مامانو پیدا کنمو یک عالم جیغ میزدمو گریه میکردم  که منو تنها گذاشتیو فرار کردی ازم  یا اون وقتایی که یواشکی شکوفه های درختای تو باغچه رو میچیدمو تو روسری قایمشون میکردم تا بزارمشون رو موهای عروسکام حتی اون موقع که از ترس اینکه حیاطمون خرس داره مامان بابارو مجبور میکردم بیان تو حیاط بشینن تا من بازی کن یا اون موقع که مامان رفته بود برام یک خواهر بیارهو من تنها تو خونه بودمو کارامو خودم کردم عصر که رفتم پیشش با افتخار براش تعریف میکردم که تنها ر,دل تنگ شدم,دلتنگ تو امروز شدم تا فردا ...ادامه مطلب

  • هپی مپیو این صوبتا

  • یک سال دیگر هم گذشت... وقتی دهه عوض میکنی نمیدونی باید خوشحال باشی از بزرگتر شدنت عاقل تر شدنت یا ناراحت از زمانی که به سرعت گذشت  کاریش نمیشه کرد خلاصه خرس گنده ای شدیم برا خودمون بیست سال پیش ساعت ۱۲ شب به وقت ایران وقتی وارد اولین روز پاییز میشدیم همچین فرشتهههه ای بدنیا اومدو کل جهانو منور کرد بح بححححح. :-D  قدر منو بدونین والا فرشته ی زمینی کم پیدا میشه:-D   , ...ادامه مطلب

  • موقت(بشتاااابید بشتااابید)

  • خوووووووب بیاین بگین ببینم چی قبول شدین منکه صدهزار مرتبه خدامو شکر کردم که قبول نشدم چون یک اشتباه رخ داده بود و اگه قبول میشدم کلی سرنوشتم عوض میشدو بدبخت میشدم   :-  کنکوووووریا بدویین دارم تلف میشم از فضولی البته فقط اونایی که قبول شدن و خوشحالن بیان بگنااا نمیخوام تخریب روحیه بکنم. :-) , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها