حواس پرتی هایمان

ساخت وبلاگ

+ با یک خارجی دیدار داشتیم

نصف شب دیگه داشت از خواب پس میوفتاد

اومدم بهش بگم گود نایت برگشتم گفتم گود مورنینگ

تا خود صبح بیدار بود داشت نگاه روبه روش میکرد

++ یک گردان مهمون داشتیم

استرس گرفته بودم داشتم تند تند چایی میریختم

کلا حس هام هم نابود شده بودن گویا

رفتم به همه تعارف کردم

بعد سه دقیقه مثل آبپاش ماشین همه پاچیده شدن وسط هال

نمیدونم کدوم آدم باشعوری زیر کتری رو خاموش کرده بود

چایی یخ زده دادم بهشون


+++جایی دعوت بودیم 

تندی بلند شدیم خودی نشون بدیم کمک کنیم تو سفره پهن کردنو تزیین

اومدم پارچ دوغو بذارم پام خورد به بشقاب اونم خورد به لیوان لیوانه شوت شد تو ظرف ماست شکست بعدم همه ی ماستا پاچیده شدن به درو دیوار

یکی نیس بگه خو بتمرگ‌سرجات تورو چه به این کارا


++++ مهمون داشتیم حواسم نبود بجای اینکه پارچ آبو ببرم سر سفره

خالیش کردم تو خورشتا

ینی الان با دعای خیره خانواده س که زندم

موقت(بشتاااابید بشتااابید)...
ما را در سایت موقت(بشتاااابید بشتااابید) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mcheraqmoshig بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت: 18:31