خدا نصیب گرگ بیایون نکنه

ساخت وبلاگ

امشب همراه خانواده ی محترم رفتیم به یکی از هتل های معروف

برای شام پیتزا سفارش داده بودن 

عاقا از همون طبقه پایین تا در اسانسور بیست تا یک جا تعظیم کردن

باز از آسانسور تا میز سی تای دیگه

دیگه حس رییس جمهوری داشت بهم دست میداد آخرا

بنده هم دیدم خیلی پرستیژشون بالاس خودمان را سیخ گرفته بودیم

همش به افق نگاه میکردیم

از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون دهنمم بسته بودم فقط کله تکون میدادم یک وقت سوتی موتی ندم

یک نیم ساعتی گذشت غذا نیاوردن منم از بس کله تکون داده بودم پیچو مهره های گردنم شل شده بود خودمم داشتم خفه میشدم آخه یکی نیست بگه اینم جاییه که میارین مارو نمیشه حرف زد دو کلمه همش سکوت همش صدای موسیقی

عاقا شامو آوردن گذاشتن جلوم منم انگار به خر تیتاب بدن ذوق مرگ شروع کردم به خوردن

دهنمو باز کردم بخورم دیدم گارسونا همگی کبود دارن گوشه ی سقفو نگاه میکنن

برگشتم تندی نگاه خودم کردم دیدم بهله تو دستم قاشق سوپ‌خوریه

یک دستمم که چاقو بوده موقع بریدن با قاشق گرفتم پیتزارو عوض چنگال

خوب یکی نیست بگه چرا میرین برعکس میزارین شاید یکی مثله منه بدبخ دست چپ باشه 

شام تموم که شد همه از آسانسور رفتن منم هوس کردم یکم فضولی کنم گفتم با پله ها میام پایین

عاقا منم دیدم هیچکی نیست انواع جفتک پرونی ها از مدرنو غیر مدرنو انجام دادیم

خدایی شیک بود خو

از پله آخر که داشتم میومدم پایین دیدم فقط‌مونده تو سوراخای دماغمونو 

دوربین بزارن لامصبا همه جاشون دوربین داشت

بعد یادم اومد طبقه دوم جای بیلیاردش شیشه ای بود خودمو از نرده ها آویزون کرده بودم نگاشون میکردم تا پشتشونو میکردن شکلک درمیاوردم آخه یاد نداشتن ادا یاد دارارو درمیاوردن بی خاصیتا

هیچی دیگه روسریمو شکل داعشیا بستم تندی پریدم بیرون نتونن شناساییم کنن

موقت(بشتاااابید بشتااابید)...
ما را در سایت موقت(بشتاااابید بشتااابید) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mcheraqmoshig بازدید : 38 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 18:43