نابود میکردیم وقتی نابود کردن مد نبود

ساخت وبلاگ

این پست شباهنگ رو که دیدم

یاد یکی از خاطرات لذت بخش و شیرین آشپزی خودم افتادم:)

یادش بخیر  سه چهار سال پیش بعد عید که تعطیل شدیم همین موقع ها بود

تو خونه برا کنکور میخوندم مامان هم که میرفت بیرون صبحا

میدید من تو خونم میگفت فلان غذارو درست کن تا من بیام

و از هفت روزه هفته چهار روزشو غذای فوق لذیذ سوخته پلو با ذغال خورش بهشون‌میدادم بخورن

یک روز گوشت داغ مامان گذاشته بود

ازونور بادمجونا رو هم گذاشت سرخ شن بذاره تو فریزر

کاری پیش اومد هردو‌رو سپرد بهم رفت 

منم نمیدونم فازم چی بود که وقتی رفتم تو آشپزخونه دیدم بادمجونه فکر کردم قروت(یک غذای خراسونیه شماها ندارین :دی ) داریم

همش به همونا سر‌ میزدم وقتی هم که سرخ شد خیلی طلاییو خوشگل

خاموش کردم با افتخار فراوان رفتم نشستم سر درسم

بعد چند دقیقه بوی سوختگی پیچید تو اتاق هعی با خودم میگفتم هرکی هست طفلکا چه بد غذاشون سوخته

بعد هعی بو شدیدتر میشد طوریکه مجبور شدم درو پنجره هارو ببندم که بو نیاد

بعدتر دیدم بدتر شد داشتم عملا خفه میشدم دیگه:-/

که مامان از راه رسید یکم بو کشید یکی کوبید تو سرش یکمم چپ چپی نگام کرد که باز غذارو سوزوندی که

منم با حالت طلبکار برگشتم گفتم من زیر غذاهارو خاموش کردم خیلی هم خوب پخته بود همش بلدی منو تخریب کنی!!!:-/

دویدن رفتن سر گوشتا 

گوشتی نمونده‌بود دیگه

گوشتا مثه تیکه آهن شده بود چسبیده بود کفه قابلمه

طوریکه دو هفته مامان خیسش میکرد میسابید پاک نمیشد

گوشته هم خودش باورش نمیشده اونجوری بسوزه کنده نمیشد

دقیق تا یکسال مامان نمیذاشت وارد آشپزخونش شم:-/

موقت(بشتاااابید بشتااابید)...
ما را در سایت موقت(بشتاااابید بشتااابید) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mcheraqmoshig بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 1:42