وقتی قوه ی‌تخیل یهو فعال میشه

ساخت وبلاگ

خانواده داشتن ماه عسل میدیدن موقع افطار

یهو با خودم فکر کردم چقدر خوبه که ما سختی نکشیدیمو مارو نبردن تو برنامه

چون گریه هام که دست خودم نیس و اصلا هم قابل کنترل نیس خیلی هم وحشتناکه طوریکه خودم سعی میکنم نگاه آینه نکنم تا حد امکان

الین رو هم با مامان بابا بیارن اونجا

الین بزنه زیر گریه طبق عادت رو مخی ک دارهو هیچوقتم نتونستم از سرش بندازم

آب دماغشو با شالش پاک میکنه موقع گریه

بعد منم که رو این موضوع حساس همون جا یکی میزنم پس کلش میگم با شال نه کثیف:-/

اونم میزنه باز زیر گریه یکی زدم دو تا پسم میده

بعدم با گریهو داد رو به مامان میگه مااااماااان نگاش کن

بعد بابا میگه اه ساکت شین سرمو بردین ,دارم حرف میزنم...

مامانمم میگه بشینین سر جاتون مثه خواهرای سیندرلا فقط میزنین تو سرو کله هم

بعد علیخانی سکته میکنه

وسط برنامه گلو بلبل با شعر ایران فدای اشکو خنده ی تو پخش میکنن تا دعوا بخوابه

بعد میذارنمون تو اینستا یک عده میخندن به سکته کردن علیخانی یه عده هم فحشمون میدن

یه عده هم میان میگن حق ارمیا نبود که اول شه

کلا راحتیم قهرمان زندگی کسی نیستیم

والاع

موقت(بشتاااابید بشتااابید)...
ما را در سایت موقت(بشتاااابید بشتااابید) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mcheraqmoshig بازدید : 47 تاريخ : شنبه 3 تير 1396 ساعت: 20:36